-
علی دریای فضائل
شنبه 5 تیرماه سال 1389 12:33
نازد به خودش خدا که حیدر دارد دریای فضائلی مطهر دارد همتای علی نخواهد آمد والله صدبار اگر کعبه ترک بردارد چون اویی در اینجا خواهد بود والله یوسف زهرا شادمان باید آید
-
علی مظهر عجایب
شنبه 5 تیرماه سال 1389 12:24
انت العلی الذی فوق العلی رفعا ببطن مکه وسط البیت اذ وضعا سمتک امک بنت اللیث حیدرة اکرم بلبوة لیث انجبت سبعا نهنی الامة مولی الموحدین و یهسوب الدین و امیر المومنین وقائد الغرالمحجلین و لیث بنی غالب الامام علی بن ابی طالب (ع )
-
قوم به حج رفته
دوشنبه 24 خردادماه سال 1389 23:16
نمیتونیم که بجونبیم دست و پامون گیر انگار نه تکونی نه هوایی لحظه و هر لحظه تکرار فکرمون مچاله مونده تنمون پیچیده توهم ایدمون بی افق و تار نفسا میمیره کم کم دلم از اینجا گرفته از سکوت از نپریدن روز وشب تو کنجه پیله نه عبور و نه رسیدن دلم از اینجا گرفته این جهان تازگی می خواد تب وتابو ماجرایی واسه زندگی می خواد پیله رو...
-
دنیای امروز من
سهشنبه 18 خردادماه سال 1389 22:48
دنیای امروز من، هم قد تن پوشم شده اینقدر دورم از تو که رویا فراموشم شده دنیای این روزای من، درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کنیم، دنیا عجب جایی شده هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن می کنم آینده این خونه رو با شمع روشن می کنم در حسرت فردای تو تقویمو پر می کنم هر روز این تنهایی رو فردا تصور می کنم هر سنگ این روزای من حتی...
-
ضیراب
جمعه 7 خردادماه سال 1389 12:57
خسته ام و دلگیر از این ادعا نالم از هرچه تزویر و ریا بشنو از من این داستان پر محتوا شاید که باشد در تو رنج بی انتها کبک مدعی طاووس چشد گرگ و میش منت لاشه کشد هرکس زند ضیراب دیگری پله یابد بر روی سر دیگری فکر صرف در سر می پروراند التفاتی به خود و دیگری ندارد خنجر ز پشت زند گوید راه من سبقت را پیشه کرده چون ماشین ون...
-
دوست دارم
جمعه 7 خردادماه سال 1389 12:31
دراین روزگار دلگیر در این وادی کاهی دراین خاموشی واهی در این ثانیه ماوی ترس آن دارد که پذیرد راهی راست آن است که گوید رازی سر آن ست که معترف حال باشد راز علاقه در ورای فال باشد سر آن است که گویم دوست دارم مجنونم و گویم بی تو هیچ ندارم
-
آیه آغازین
چهارشنبه 5 خردادماه سال 1389 18:46
زندگی را به تمثیل ترنم عطر بهار دیدم که با لفظ آری دنیایی تازه آرزویی مشفک باز شد، آغاز شد زندگی را به لطف صاحب دیدم که با به رخنمایی زندگی بانگ آدمیت بگوش رساند. آخ آخ از فراموشی ای کاش هر روز آیه آغازین تلاوت می شد کاش هر روزمان به لحظه قدوسی آغاز یک زندگی می شد صدای بله بانو به گوش می رسد ای مردم حاشا و کلا که بانگ...
-
تزویر وریا
چهارشنبه 5 خردادماه سال 1389 13:20
خسته ام و دلیگر از روزگار نالم از هر ادای بی منتها هر چه دیدم رشک بود و تزویر و ریا هیچ کس در این وادی نیست خود ستان بی ریا هرچه دیدم نمای غافل بود و نگاه هیچ کس سعی بر تکامل نکرد و رخت بست بر راه بی انتها هرکسی ادعای داشت چون یک کوه بی ستون مدعی عبدی بود و نوای دلداگی در ارتقاء اما ندیدم کس به حق ادای دلنواز جالب آن...
-
مناجات 2
چهارشنبه 5 خردادماه سال 1389 12:45
یا رب گر دهی تاج سری و از پشت گذری یا رب گر دهی ویلایی در هر شهر و معبری یا رب گر دهی هر ثروت و آرزوی بی نقص و سری یا رب گر دهی دلبری با خال هندو و پا بند مسگری یا رب گر دهی رسوای باطل در این جهان و هر مصدری یا رب گر دهی هر رنج با عذاب و مفتری کهنه و گدا نشین درب آغوش توام تنگ دستان را مغرور به همنوایی توام گویم در...
-
روز مرگ
چهارشنبه 5 خردادماه سال 1389 11:10
زلب ذکر یاعلی گفتم و رفتم تقاضای دیدار عزیز کردم و رفتم یاخدا گفتم و جستجوی داغدار کردم و رفتم دیدمش در آن حال و بغض دوچندان کردم و رفتم یادم آمد به آن دست پرسخی بوسه بارانش کردم و رفتم دلم تنگ است خدای من پدر رفته از جوار من خداجون آخر دنیاست همینجا جان مولا بگو که یک رویاست در اینجا
-
خرمشهر
دوشنبه 3 خردادماه سال 1389 13:25
کجایند شهیدان خدایی خرمشهر را خدا آزاد کرد آری جمله معروف که در این روز به زمره شکواییه دل رسید ! در این وادی هرکس پی کاری پی رنج و زجری مضاعف نسبت به همسایه به سر می ببرد. سرزمینی که به محمره مشهورست. سرزمینی که غروب آن بسیار دل انگیز تر از ما بقی وادی هاست. در اینشهر سکنا گزیدن بسی سخت و دلتنگ است چرا که جای جای آن...
-
مناجات
دوشنبه 3 خردادماه سال 1389 13:14
زندگی را در ورای خدایی دیدم که حامی کودکانه ملتمس بود. صاحبی که روزی مخلوقش منکر می شد که مبادا زندگی به او سخت شودُ تنگ شود روزی او از هرجهت قطع شود. قهاری که مبالم به هنگام خشمشُ رحمانی که می نازم به هنگام رحمش ! خداوندا! رها کردم هر موجود مضعف را و تو را با اندرون خواندم که اینست صاحب من اینست حاکم من که گویی صدا...
-
پرواز
یکشنبه 2 خردادماه سال 1389 13:16
خدایا آرزوی آن دارم که بزرگ باشم نه به ظاهر و نه به لطف التماس های تزویرانه . به لطف تو عزیز باشم حکیم باشم نه به زور مسرفانه خویش . خداوندا آن روزی را نصیبم کن که تو را با چشمانه فطرت بینا باشم . پروردگارا به لطف تو، به حکم تو، به تو نزدیکم. خودانی و خود دانم که چه در دل دارم پس به لطفت، به رحمتت، به رزاقیه و...
-
نازدار
یکشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1389 13:18
نازم به لحظه نازم به آسایش در وقت نمازم نازدار وقت صلاتم چه گویم از آن وقت بی نیازم در اعماق خودستایی، در زمره بی سنایی گویم تویی و من تنها در آرامش بی ریاضم آغوش گشادم ، چشم به تو خیره کردم، اشک به تو ریختم که شاید بیایی در کلبه تاریک و خاموش ما، که شاید قدوم بر چشمانه بی قیمت ما گذاری، که حتم است حق است در وقت سنایم...
-
حوای عرفانی
جمعه 17 اردیبهشتماه سال 1389 22:53
وجود شم و شوی در احوال گرفتیم زرب رخصت خواستیم و اذن رب گرفتیم در اجوار خویش ندای کرار نهشتیم در اکمال اصفات، ذکر بی دلی گرفتیم صدای یقین اجحاف و اشکاف مطلوب می کرد در همان زار، طفل نعیم در آغوش گرفتیم عزم ادامه در مسیرموجود نشستیم که شاید آینده از ماست و حوای عرفانی گرفتیم راه را ز وی طی طریق کردیم ما موجود مشکک بی...
-
استاد رمضانی
پنجشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1389 21:57
شاگردی کردیم در حضور اهل خرد که ز پای خویش قدح زپر دانش کردیم آموختیم و دانستیم بهره علم بردیم که شاید تجربه مردانه در جوار دوست کردیم رخصاره دیدیم در چشمان او در دنیای نادانی طلب معرفت ز وی کردیم تقدیم به جناب رمضانی
-
خاطرات یک کودک
چهارشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1389 23:24
به نام خدای بزرگم به نام صاحب وقت و زمانم ! امروز روز دوست داشتنی برای من است روزی که وقت تولد در ذهن دارم روزی که تولد به ظاهر دنیوی داشتم. روزهای متفاوتی را گذراندم روز سخت ، روز پر شور و روز عذاب آور اما هرچه گذشت او خواست و من مطیع و بنده . روز پر شور گویم که وقت نگنجیدن در کالبد خویش را تجربی کردم روز پر شور و...
-
نجوای باطل
سهشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1389 12:04
رسیدم به ره که نجوای خصم دلی شیوای رسا و ندای کرار بی دلی حتم کنکاشت، پنداشت در وجود ما که صدای حب اجماعست در خطور ما یقین مشکک یافتم در ظن خود جام هوشی و نقار ی یافتم در افکار خود صدای مضحک می گفت اغیار کجایند نیست نظم و صاحب، احکام کجایند قصه خنده است هرچه گفتند بر تو بشوی اذهان، که داستان بر باد رفته اند بر تو قدری...
-
لیلای پیدا
دوشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1389 23:06
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه ی لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود گفت یا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای خسته ام زین عشق دل خونم نکن من که مجنونم تو مجنونم نکن مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو . لیلای تو من نیستم گفت ای دیوانه لیلایت منم در رگت پنهان و پیدایت...
-
رضا صادقی
شنبه 11 اردیبهشتماه سال 1389 21:01
اگر دوستم نداری به روم نیار یه چیزی از غرورم بذار نذار تو فکر تنهایی گم بشم نذار حرفو حدیث مردم بشم
-
امید ذاتی
شنبه 11 اردیبهشتماه سال 1389 20:45
هر مسیری شروعی دارد ممکن است ابتدای آن آسفالت نباشد اما امید آن است که روزی هموار شود، چالش ها برداشته شود. مهم قدم نهادن است این مهم نیست که راه چگونه باشد مهم چگونه سپری کردن است. کوه های کنار جاده همچون امید به ادامه است پس هیچگاه بدنبال جاده کفی نگردیم سوءسوی تلئلو خورشید از صخره های موجود به مانند امید به نائل...
-
درد و دل
چهارشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1389 00:26
سلامی به گرمی دنیای خنده دار، دنیای آدمک های بزرگنما این روزها چه خنده دار شده، همه به دنبال یک لقمه نون خشک و خالی بدون هیچ عطوفت و مهربانی می گردند از جمله خود من که هیچ نمی فهمیم ساعت مقدس شب کی از بالین ما رخت بر می بندد. چه خوب می شد التفات و توجه بسیار ریز بین تر می شد اما واحسرتا که در زمره کلام چه خوش جلوه کرد...
-
خداحافظی
سهشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1389 12:58
بودیم و هرچه بودیم حق برآن است که نه تظاهر سعی شد و نه ریا در آن است خواستیم گذری باشد بر خلق درون نشان از وفای عهد و واقعیت اندرون گویی زمانه با ما سر جنگ کرده است عزم رزم و کارزار کرده است گویی مردم با ما مشکل یافته اند هرچه اینروزها گویند دیگر بافته اند گرنه شکی نیست باکی نیست از آن که اتصال به یابنده است در آن...
-
وصال
سهشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1389 12:53
حس و حال عرفانی دارم اندر زمان به یک بال و اعجار دارم اندر مکان که شاید دلبر آمده گل مریم ما از پشت غم آمده هستیم و کاستیم باغ العرفان را که حتم است سوگلی ما غرقاب شاد آمده
-
یوسف
سهشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1389 12:49
زلیخای شیفته دل داغدار لب یوسف گشت که علم مستی جام ساغر میداند
-
هادی
دوشنبه 30 فروردینماه سال 1389 19:15
سر به سر گویا روند پـسرو است که نه شاید لطف حق در چشمـــان تو است شعر و شعور نیست عــام دیگران امیــــــــد آن نبــــــــود از تــــو بــــــــر آن مرد به ظاهر لطیف آمد در دنیـای تو تاب آن در تو است که برآورد رویــــای تو سفید پوش اسب بر آن خزید در دنیای تو که شاید یافتــــــیم در آن کمــبود های تو تازه رسید به دنیای...
-
مریم
دوشنبه 30 فروردینماه سال 1389 00:27
عمری در خلوت خود تنهاییم که شاید دلبری آید گل مریمی آید غساله ثانیه را زخود دریدیم که گاهی دمی آید تاج سری آید
-
آغوش آرام
جمعه 27 فروردینماه سال 1389 14:20
منو تو آغوشت بگیر خدا می خوام بخوابم آخه تو تنها کسی بودی که دادی جوابم منو تو آغوشت بگیر می خوام برات بخونم روی زمین چقدر بده ، میخوام پیشت بمونم کی گفته باید بشکنم تا دستمو بگیری خسته شدم از عمری غربت و غم و اسیری کی گفته باید گریه ی شبامو دربیاری تا لحظه ای وقت شریفت واسم بذاری
-
بنده
جمعه 27 فروردینماه سال 1389 14:19
بنده او شو که بیک التفات سلطنت هردو جهانت دهند هرچه در این راه نشانت دهند گر نستانی به از آنت دهند
-
مستجاب الدعوه
جمعه 27 فروردینماه سال 1389 14:13
تا بگویی الله ، خدای تعالی می گوید ((لبیک)). عاقل باشی، مست باشی، خوب باشی، بدباشی خدا جواب می دهد، چون خداست. ما سفره دلمان را باز می کنیم، بعد به خدا می گوییم: هرچه ما می خواهیم ، باید بدهی! آن خدایی که من و تو هرچه بخواهیم ، بدهد ، خدا نیست ، یک پول سیاه نمی ارزد. هر دعایی کنی مستجاب است ، برو برگرد ندارد. خدا...