به نام خدایی که اینجاست درست مثل قدیما....
حال و هوایی داشت زندگی ما قدیما
روز و شب ما پر از صفا بود قدیما
روزمون شده خوابیدن شبمون شده یاد قدیما
کارمون شده غم خواری دلمون تنگه واسه قدیما
گریه شده چارمون دلمون پر از درد واسه قدیما
خدا میگه دوردانه من زندگی کن مثل قدیما
گریه نکن عزیزکم بازم دوست دارم مثل قدیما
خدا میگه تو هم مثل من تنهایی به یاد قدیما
دیدی چه سخته زندگی در بر دوست مثل قدیما
خدا میگه چشیدی حلاوت دوست مثل قدیما
من هم مثل تو دلم تنگه واسه عزیزکم مثل قدیما
به نام او...
دلم هوای مادر بزرگم را کرد... با آن موهای سپید و لبخند مهربانش. برای من قدیم یعنی دست های پر چروک مادر بزرگم....
کودکانه ی زیبایی بود...