حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

اما این شد

نانوشته بودیم و ناگفته بودیم که این شد ...

نابرده بودیم و ناقوس نهشتیم که این شد ...

سر به راه گرفتیم و حق را واسط مقرر داشتیم که این شد... 

جرار و قدار سرلوحه گشت و حق را خواندیم که این شد ...

غمزه دوست چشیدیم و دم نیاوردیم که این شد ...

کرشمه باد صبا خریدیم و کشاندیم ناز یار را که این شد... 

مخلص بدیدیم و بیفتادیم و گریستیم که ما را ز نام بندگی نویسد اما این شد... 

این شد که ما مرتد عادت گشتیم و زوال را ز خود راندیم و ندای دوست بوسیدیم که این شد... 

نمای جنون به پندار بسیار بیاید و مجنونی را سرنوشت ما خوانند که این شد ... 

اما مضحکه است که من و توی دوست پا به خنده گذاشته که ایشان را بهلول نامیم اما این شد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد