و اما آن پادشاه خوبان!آن شاهنشاه این ملک و روزگار که هرچه نای از وصلم ببردست و عذر تقصیر بخواهم!
الا ای شاهنشاه و ولی، همدم بتول نازدار نبی
پندار وصی و خصم دیده روزگار علی
لرزه بر اندام اندازی چو گویم یا علی
غلام بیتت گشته ام فاخر نشانت گشته ام
چو گویم یا علی ز رب رخصت خواهم و خدای گشته ام
یا علی توان و قدر و منزلت ده که وصف تو را گویم که قاصری به نمایش لحظه آید و شمای خجل حال از برم ببرده است.می دانی و می دانم که کوچکم به نغیری جنس خرما، کوچکم به حد حربا و چه گویم که باز واژه واژه کلام نای از وصلم ببرده است.اما با قدری تحمل و رجحان قادرالمنتها طلبید و گفته به یار سپرد:
یا علی سر سپرده وادی العرفا، یا علی سربدار وادی عشاق!
چه گویم که واژه انسان را به کمال رسانیده و حد را به حصر نشانیده.چه گویم از اوصاف و اوقافت چه گویم از بندگی و خدائیت، هرچه تلنگر به ذهن آید و هرچه کلام به عرف آید باز کم است . نای توصیف قدرت را شامل نشود و حق را به مطلب ادا نکرد.گویی واژه ها نیز سر به عجل سپرده و سبقت گویش گیرند که آنها نیز چون من آدمی فاخر ظن و آرامش نامت گردند.آری سبقت ما با گفتن کلامت به کمال نرسد و رفتار را به وادی سوال کشاند. به توی وجود خدایم قسم که لحظه را پنداشته و عمق را کنکاشته، اما چه گویم که ما زمینی بوده و علی ما رسم امامی بوده، ما نیز حکم بندگی در جیب داریم و تو نیز افتخار معراج خدائی.به تو قسم که همه دانیم تو بزرگی، عزیزی و کریمی و اوصاف به تمثال حقم داری که کسری یک لقب را به چشمان بینی اما یقین المیزان ما توئی و شاگردی اوصاف زمره ما بود.
آن لحظه که دستان نورانیت به حکم صاحب و نبی بر سر مای امت بگشت، کس نتوانست قدوسیت و لحظه تدبیر را حس کند.گویی کشش و توان وصال با خود توست که ما نیز حکم بندگی و امتی ساده پندار برانگاشته.کس نتوانست مطلب را به حق کشاند و خرده گردی وادی العلی نماید.اما به زاده بتول مقسوم گردیده که تمثال حق به جمال تو گشته و افکار الهی به رفتار تو پدیدار.
یا علی!تو را ساقی الکبریا نامم که من را ز فرش بندگی به عرش ستردگی کشانده و حق را به نمای تو جلوه گر بشد.یا قسط المیزان ما را در این لحظه وانفسا دریاب که بندگی ما را با نماد تخلص تو بسنجند و حتم الیقین روی شرمی به ما مکتوب گردد.یا عرش الاولیاء ما را بهصدق کلام بکشان که لطمه تحقیرانه جن و انس را شامل نشود و حق را به راست ادا گردانیم.
یا علی گوی و عشق آغاز بشد
حق ز خدا از علی جریان بشد
یا علی گوی و نوای رستمی بیافت
خیبر را به یک دست در زمین بیاخت
یا علی گوی اسارت عشاقی چشاند
خمیر مایه ما را الهی و ابراهیمی کشاند
یا علی گوی و زمانه را بهولی چاره بدید
ز خدا آرزو که ما را نیز مجنونی بدید