حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

حرف های کودکانه

رد پای یک غایب

درد و دل

دید رنج و کشف شد بر وی نهفت            لیک پنهان کرد و به سلطان نگفت

رنجش از سودا و از صفرا نبود                 بوی هر هیزم ژدید آید ز دود

دید از زاریش کو زار دل است تن خوش است و گرفتار دل است

عشقی پیداست از زاری دل نیست بیماری چو بیماری دل

دل بداد و گفته های خویش آغاز بکرد      دمادم به سر می زد ز رندان چه کرد

گفت عاشقم ولی کو لیلیم           دلدار و ثریا نیست در برم می زیم

گفت رسم دنیا بر ما خفتن است        سر در برف و اغیار کفتن است

گفت بنده اظهار خدایی کند           بر سر هر مسلف ظلم ثانی کند

گفت هست طماء و وسواس تار و پود      زن مرد دزدت در هر گفت و شنود

گفت چه گویم که شرم آید ز آن        عرق از جبین آید زخصم دلان

گفت فسق و سرور گوید حرف صحیح      عزم برنتافت سوی این درد صفیح

گفت دیدم راه تواب و بری           لیکن نیامد حس و طناز و سری

کفت دیه دادم در بر هر حبس و خطا        که شاید یافتم یک راه نبض و فتا

گفت عجوزه دست در دست بر عبد ما     گاهی ندامت گاهی فخر شد سهم ما

تمنای وجود کنیم که انسان را به همیشه از وسواس خناس رهایی یابد! بار الها اینست شرم و شوم این وادی پس نباشی وجود خلق دچار خسران شود. ببار و بتاب در زمینه ذات ما آری به ذات مقدست مستمندیم که آرام جانی می دهد...

نظرات 1 + ارسال نظر
ziza سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:55 http://skyahang.blogsky.com/

سلام یوزارسیف
وبلاگ قشنگی داری

یه سری هم به سایت ما بزن

http://skyahang.blogsky.com/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد