بنام یگانه حامی پرستوهای بی آشیانه تقدیم به چشمهایی که در راه ماندند و دلهایی که آنها را راندند ، تقدیم به اشکهایی که غرورشان شکست و عهدهایی که کسی آنها را نبست و شکوه هایی که هرگز شنیده نشدند، شکوه های پیرزنی که مادام در رویای یوسف خسته دل می آمد نای معارفه نداشت، شکوه یعقوب از پسران ناخلف، شکوه مجنون که جنون را چاره دید، شکوه مستضعفین. زندگی شیبی است، عشق سیبی است و وای بر حال آنکه در عشق پایبند نظم و ترتیبی است، و اما تو ... توی وجود من! قرار نبود آن وقتهای تو جایشان را با این وقتهای من عوض کنند. قرار نبود عشق هم مثل گیلاس، بوسه، عیدی و تعطیلات تابستان اولش قشنگ باشد تنها اولش. قرار نبود کسی سختش باشد بگوید دوستت دارم. قرار نبود قابیل ها پر شوند و هابیل ها در تنگستان زندگی فرو روند. قرار نبود کسی به هوای نشکستن دل دیگری بماند. قرار بود هرکس به هوای نشکستن دل خودش بماند. قرار نبود هرچه قرار نیست باشد. قرار تنها بر بی قراری بود و بس. قرار نبود مدعی تو شوند و کار خویش از سر گیرند. قرار نبود عزیز دوردانه طاها تنها بماند. قرار نبود همه باشند و او نباشد. گمان نمی کنم سر نگاه من سنگین تر از نگاه تو باشد، اما یقین دارم که کودک دلم کمتر از پیش بهانه ی لالایی های شعر گونه ات را می گیرد، مهم نیست فقط یک چیز یاد عالم بماند. اگر اتفاقی که نباید بیفتد افتاد، تنها برایت می نویسم: خودت خواستی تقصیر من نبود:
شدم عاشقت و دلداگی زسر گیرم//مفتخر تو بودم گر باشم در جهنم لعینم